حرف دل

سوز دل یه تافته ی جدا بافته

حرف دل

سوز دل یه تافته ی جدا بافته

یه درد دل کوچولو

یه روز دیگه هم رفت ولی خبری نشد نباید هم خبری بشه آخه مشکل از اون نیست مشکل از طرف منه . نمیدونم تا کی این جریان ادامه داره نمیدونم من تا کی دوام میارم خیلی خستم. الان هم امتخانام شروع شده اولیشو دیروز دادم که اگه استاد مرام نزاره میوفتم. اصلا مهم نیست . دیگه هیچی مهم نیست تنها چیزی که مهمه تموم کردنه این جریان.

راستش رو بخاید از این جریان خسته نیستم . من بیشتر نگرانم نه نگران خودم نیستم نگران اونم آخه اون چه گناهی کرده که به خاطر من باید اینقدر سختی بکشه دارم دیوونه میشم روز به روز داره غمگینتر میشه ای کاش میمردم و این روزارو نمیدیدم امروز صبح زنگ زد غم تو صداش داد میزد فقط میتونستم بش امید بدم بگم درست میشه بگم غصه نخور من میدونم درست میشه ولی امید تا کی ؟ گلم داره پرپر میشه من نمیخوام اون به خاطر من اینقدر سختی بکشه نمیخوام به خاطر من اذیت بشه ولی.....

فردا امتخان دارم میخوام زودتر امتخانام تموم بشه تا برگردم تهران ترم دیگرو مرخصی میگیرم شاید بشه کاری کرد.

 برام دعا کنید .

یا حق

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد